«انسان خوار»
من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم
من از کرکس که باشد همدم کفتار می ترسم
غزال تیز پا باید کنی در بندِ خود سلطان
من از شیری خوراکش می شود مُردار می ترسم
شود خورشید در بندِ سیاهی در شب ظلمت
من از این ظلمتِ شام سیاه و تار می ترسم
هوای حال آدم می دهد بال و پَر پرواز
من از حال خوشی روزی شود بیمار می ترسم
نباید برده ی نفس هوا گردد دل آدم
من از حال دلی گردد ذلیل و خوار می ترسم
اگر درنده خو گردد هوای نفس حیوانی
من از گرگ درونی می شود خونخوار می ترسم
نشیند مرغ خوشخوان در بَر آلاله و سوسن
من از آلاله ای روید کنار خار می ترسم
گلستان جای گل باشد نه جای رویش خاری
من از خار و خس روئیده در گلزار می ترسم
بباید سرو خوش قامت شوی بخشی ز خود سایه
من از خشکیده سرو و چوبه های دار می ترسم
نباید «مخلص صادق» شوی چون روبه مکّار
من از انسان خواری می شود مکّار می ترسم
یکشنبه99/10/28
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 05 دی 1402 09:49
!درود
محمدهادی صادقی 06 دی 1402 00:27
درود و سپاس
فرامرز عبداله پور 05 دی 1402 13:18
درودبرشما جناب صادقی عزیز
بسیارزیباودلنشین بود
آفرین برشما وقلم توانمندتان
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
????????????????????????????
????????????????????????
????????????????????
????????????????
❤❤❤
????????
????
محمدهادی صادقی 06 دی 1402 00:28
درود و سپاس جناب عبداله پور عزیز از نگاه زیبایتان