«زشتی و زیبایی»
ای زمستان عاقبت فصل بهاران می رسد
گرمیِ دلها ز بعد باد و طوفان می رسد
گر چه سرما استخوان سوز است و شامی بس سیاه
ماه تابان در شب تار زمستان می رسد
عاقبت باران ببارد این خزان پُر گل شود
می رود جغد شب و مرغ هَزاران می رسد
عمر این شام سیه هرگز نماند ماندگار
در طلوع صبح فردا شمس تابان می رسد
گر چه می تازد در اینجا اسب بیداد و ستم
حامیِ طفل یتیم و چشم گریان می رسد
ای تبر بُرنده تا آخر نماند تیغ تو
شک مکن روزی دگر شمشیر بُران می رسد
گر ندارد پادشاهی ای گدا این روزگار
غم مخور ای سائل درمانده سلطان می رسد
چشم امیدی به فردا دارد این دل غم مخور
تک سواری در شب تاریک دوران می رسد
گر چه بیشه شیر غرّانی ندارد این زمان
از برای بیشه آخر شیر غرّان می رسد
«مخلص صادق» به پایان می رسد این شام تار
عاقبت آدینه ای ناجیِ انسان می رسد
جمعه99/9/28
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 30 دی 1402 21:01
!درود