«عالم آشفته»
کاش دل جایی برای غصّه و ماتم نبود
کاش عالم اینچنین آشفته و در هم نبود
کاش این نفس هوا هرگز نمی شد توسنی
راکب این توسن وحشی دگر آدم نبود
کاش در این کوله بار زندگی رنجی نبود
پشت آدم زیر بار زندگانی خم نبود
کاش رنگ آسمان هرگز نمی شد شام تار
از برای صبح فردا پرتوی مبهم نبود
کاش باغ دل بهاری بود و پُر از مرغ عشق
شور و شادی در میان باغ دلها کم نبود
کاش می شد زندگانی پُر شود از نور عشق
از برای درد دل دلداده نامحرم نبود
کاش هجر عاشقی دل را نمی زد آتشی
از برای زخم دل خاکستری مرهم نبود
کاش ضحّاکی نمی شد حاکمی در این زمان
این همه ظلم و ستم در چرخه ی عالم نبود
کاش شدّاد ستمگر خون جگر می شد دَمی
باغ شدّاد ستمگر آنچنان خرّم نبود
کاش می شد «مخلص صادق» رود این شام تار
در طلوع صبح فردا سینه ای پُر غم نبود
چهارشنبه99/9/5
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 15 بهمن 1402 10:18
درود و سلام موفق و مانا باشید
محمود فتحی 18 بهمن 1402 05:18
سلام جناب صادقی گرانمایه
کاش دنیا حامی دلها میشد تاستمگر درمیا رسوا میشدوو
محمود فتحی 18 بهمن 1402 05:22
سلام جناب صادقی گرانمایه
کاش دنیا حامی دلها میشد تاستمگر درمیان رسوامیشد