به نام خدا❤️
☀️غزلی قدیمی☀️
انفرادی می برند این شاعر بیدار را
هیس!...شایدنارفیقی شاد شد این بار را
مثل "دشمن شاد" یعنی؛ هیتلر و شیپور جنگ!
...لشگر نازی بگیرد جان این بیمار را
بگذریم؛این انفرادی،حبس و یک روز و ابد
گوشه ی سلول هم، از من نگیرد یار را
عهد بستم با اجل، یا تنگ در آغوش او
یا بگیرد عمر من،یا پاکت سیگار را
مرشدی هم موقع درد و دلم خندید و گفت
خواب دیدی مثل هرشب،سوگل قاجار را؟
باش! مرشد..کار داده دست من لب های او
بوسه اش وسواس های لحظه افطار را
ساحر مهتاب گون رویای کاشی های حوض
شب به جادو می کشد خورشید بی مقدار را
روی پنهان می کند از برکه گاهی...گاه نه!
سامری موسی ندید و او عقاب کار را
خب همین یک آرزو مانده؛دو تا چشم عسل
در بقل گیرم نوازم سیم زلف تار را...
برده عمری هوشم از سر سخت!حرف آخرم
واکُنم آن دکمه ی پیراهن گلدار را...!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 18 آبان 1402 22:21
درود بر شما
سامان نظری 20 آبان 1402 09:43
سلام و درود بر شما شاعر گرامی موفق باشید
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:33
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????
فاطمه مهری 20 آبان 1402 21:18
درود برشما جناب مصور زاده
غزلی دلنشین خواندیم از قلم زرینتان
رقص قلمتان ابدی