چشم بگشا و ببین آغاز من لب های توست
در قصه ها پنهان شدی آرام من آغوش توست
پیش از خدا نام تو بود خواندم تو را قلبم شکست
من این جهان را ساختم گمگشته ام چشمان توست
بانوی نارنج و غزل خون میچکد از دامنت
آتش به شیرازم کشید رقص حریر دامنت
هستی به رویا شد بهار نارنج نشست بر دامنت
دنیا تو را در خواب دید مست از شمیم دامنت
پیش درخششت ، جهان ، نوری ندارد نازنین
نور تنت رقصید و شد آغاز معنا نازنین
زیبای قشقایی تنت در گبه ها جا مانده است
ایل خیالم خانه اش قشلاق چشمت نازنین
از خون مظلومان شهر لاله به موهایت نشست
زیباتر از باران شدی شبنم به موهایت نشست
دریا به شوق دیدنت مواج و طوفانی شده
سبز از بهار موی تو جنگل به موهایت نشست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 مهر 1402 14:16
سلام ودرود
نیما ولی زاده 29 مهر 1402 12:39
ممنون از شما