تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سعید فلاحی

عقربه‌های ساعتم-- زیر خروارها جرم و زنگ، خواب رفته‌اند.. *** در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند گذر زمان معنایی ندارد؟! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

حکم می‌دهد اسفند: --گیسوانت در بند بماند! فروردین اما،،، تردید می‌کند. ... نومیدی؛ چیز بدی‌ست... می‌دانم، می‌دانم هیچ اردیبهشتی' عطر گیسوانت را آزاد نخواهد کرد!. #سعید_فلاحی (زا...

ادامه شعر
سعید فلاحی

کوردم؛ آی‌ی‌ی کوردم،، کورد! شبیه بلوطی که با هیچ باد و بارانی ریشه‌های ستُرگم؛ کنده نمی‌شود! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

دلم،،، برایت خیلی تنگ می‌شود... ناخود آگاه، شماره‌ات را می‌گیرم اما، هیچ وقت جواب نمی‌دهی! ... نمی‌دانم،،، نمی‌دانم' شاید پیش خدا تلفن را پاسخ دادن، --قدغن باشد!؟ #سعید_...

ادامه شعر
سعید فلاحی

اغلب جهان را خیاطی می‌بینم با سوزنی در دست از این همه خلق بسیارند در حلقم تنها تویی که بیرون می‌آیی و خیاط که می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد به حیرت می‌نگرد به لبانِ دوخته‌ام #سعید_فلاحی (زانا کوردست...

ادامه شعر
سعید فلاحی

کشنده‌تر از گلوله؛ نبودن توست... --(مرگِ تدریجی!)-- ـــ وقتی،،، روزهای سال تمام می شود وُ، هنوز' ندارمت! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

جای نبودنت را دلتنگی پُر کرده وُ سینه به سینه قلب‌ام را تسخیر می‌کند، و من برای یافتنت هرزه و ولگرد --چون باد پاییزم. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

من،،، نشان شجاعت گرفتم؛ برای جنگیدنِ جسورانه ام با همه! برای فتح قلب تو! ... و تو،،، اُسکار گرفتی برای اجرای نقشِ اولِ همه ی غریبه‌ها! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) ...

ادامه شعر
سعید فلاحی

گیرم که آفتاب بر آید وُ، از لقاح با افقِ باکره سایه روشن سحر، --صبحی بزاید زیبا! ... مرا چه سود که؛ بی تو-- همه‌ی روزهایم  تاریک است!  #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

گونه هایم ،،، این روزهای زخم ودرد لگدمالِ پای اشک ست و، -خونابه... آه؛ چه برسرت آمده ست -- ای دل؟! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

تندیس‌های گریان، مترسک‌های خندان،، ربات‌های منضبط... انسانیت پشت نقاب مهجور است! ... آی‌ی‌ی جهان! با نظم نوین‌ات،،، از ما چه می‌خواهی؟! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

امروزه روز،،، تفنگم را زمین گذاشته ام وُ به قلم پناه آورده‌ام! *** چرا که سرزمینم خسته از"خون و جسد"، به تفکری نوین نیازمندست! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

آوردگاهم، سطر سطر دفترِ من است! وَ؛ از قلمم، گلوله‌هایی می‌روید که،،، هیچ توپ و تفنگی شلیک نکرده‌ست اما، چرا بیدادگاه‌ها در وحشت‌اند!؟ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

ردّ بوسه‌هایت بر لب‌هایم ماسیده‌ست سهمگین وُ، --کشنده! ... برایم، فاتحه‌ای بخوان وُ، آغوش بگشا تا لاَشه‌ی مهجورم را در بهشتِ 'سینه‌ات' --دفن کنم! #سعید_فلاحی (زانا کوردست...

ادامه شعر
سعید فلاحی

دیوار‌های اتاق، خسته از پنجره‌های کاذب! * به ظهور دستی رهایی بخش نشسته‌ام، تا،،، به تلنگری بگشاید پنجره را شاید؛ هوایی تازه کند' --اتاق غمباد کرده‌ام! #سعید_فلاحی (...

ادامه شعر
لیلا طیبی

قرقاولی تنهایم! زیبا و جسور، اما دلشکسته،،، مزرعه‌ای سبز، خانه‌ام بود که پاییز راه در آن نداشت ناگهان دروگرها تابستان‌م را زمستان کردند... #لیلا_طیبی (رها)...

ادامه شعر
لیلا طیبی

هیچ چیز ﺑﻪ ﺣﺠﻢ تنهایی‌ایم ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ! هیچ چیز، --جز موهای سپید، و روزهای کسل کننده‌ی پیش‌رو و وعده‌ای مرگی، که وعده‌ای‌ست، --ناگریز! #لیلا_طیبی (رها) #هاشور_در_هاش...

ادامه شعر
سعید فلاحی

گاه،،، یک لبخند ساده، یا گلی سرخ،،، چکمه‌های جنگ را گم می‌کند!.. *** مگر به "معجزه‌ی عشق"؛ ایمان ندارید؟! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور...

ادامه شعر
لیلا طیبی

خانه‌های رفیع، خودروهای سریع، آرزوهای بلند، خواستن‌های طولانی، آه‌ه‌ه!!! ای انسانیت، تو چرا کوتاه آمده‌ای؟! #لیلا_طیبی (رها)...

ادامه شعر
سعید فلاحی

روسری‌ات را کنار بزن! این مرز پارچه‌ای، دیواری مرگبار‌ست مقابل عاشقانه‌های من... ♥ اینجا،،، سربازی جان بر کف متوقف ست، پشت خاکریزی پارچه‌ای‌! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور_در_هاشور #کتاب_اع...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا