مرغابی مهاجر مرداب زندگی
تنها چرا نشسته ای در قاب زندگی
بال و پرت شکسته و از یاد رفته ای
کز کرده و بریده ای از تاب زندگی
چشم امید زندگیت کور می شود
سر زیر پر گرفته ی بی خواب زندگی
من هم شبیه د...
زیر باران نیمه شب در بغض وغم با حال تو
با قلم در دست راه افتاده ام دنبال تو
باز شبنم می طراوت از قلم در دفترم
تا بگوید عشق را آورده استقبال تو
از نگاه مهربانت با منم حرفی بزن
حس بی احساس طبع شعر من...
چقدر دین محمد(ص )برایتان بد شد
که حرف مفت شماحقِ بیش، ازحد شد
کجای کار خدای حکیم می لنگد
که مرتدان همه دیندارو شیخ مرتد شد
چه حس و حال غریبی به روزمان افتاد
و بغض جمعه! نه، هر روز رفت و آمد شد
عجب ...
ای امیدم نگار من جانم
من توام یا تو من نمی دانم
با تو اما همیشه می مانم
همه را یک به یک خبر داری؟
ایمان اسماعیلی راجی ...
چشمت قصیده ولب تو از غزل تمام
زلفت سپیدو گونه ات آهنگ بی کلام
هرتار ابروان تو دارند مثنوی
بحرالطویل شانه ات اما علی الدوام
سجعت به همت پیشانی ات شده وزین
ترصیع چهره ی تو ولی درخور عوام
قدری جناس نا...
تبلیغات
