باور کن
تا تو محافظت کنی
از عشق و دوست داشتنمان
سرچشمه ی اشعارم
معبدگاه چشمان توست!
دیگر
بی تو
یک ثانیه هم
نفس نخواهم کشید
خداحافظ!
آه
ای انگشتانم
بشتابید سوی ماشه!
"تمام حوصله ام "
- صرف -
بی حوصلگی هایش شد
آخرش
مرا جا گذاشت
با
رفتنش!
هر روز در آینه میبینمت
گرفته ای شانه ای به دست
شانه میزنی گیسوانت بلندت را
رژ لبی بر لب میزنی
و می آیی به سمتم
چرا چند روزی ست نمی بینمت در آینه؟
نکند شاد کرده ای دستی را
گرفته ای حلقه ای را......
وقتی بودی دلم لک میزد برایت
پلک هایم را نمیبستم تا مبادا دریغ شود
چشمهایم از نگاهت
اما حالا چه؟
چه بگویم
بگویم ای کاش بودی
بگویم ای کاش تا آخر این رابطه
تا قبل از مرگم
دوست داشتم تا نفس می کشیدم باشی ...
تبلیغات
