باغ عدن

در خواب دیدم پری چهری امدو همه جا گلستان شد

نهر ها جاری و روان همچو یک بوستان شد

درخت ها سر به فلک کشیده بودنند همچو باغ عدن

پری رفت با رفتنش همه جا زمستان شد

رباعی

گل رخ

سحر خالقی

...

تن الوده

در این غبار تنهایی نفس کشیدن محال است

بلبل اواز کنان ز سر سر خوشی خوشحال است.

می کارم بزر هایی در این تن الوده

این بزر ها همچو زیبایی نهال است.

روح من در این حوالی تنگ

ز سر الودگی های ت...

ایزد بانو

ای ایزد بانوی ما تو همان نوری هستی که با ذهنم بازی میکنی

در پس کشمکش خورشید وماه خود در قلبم جا می دهی من را راضی میکنی

بارها به تو گفتم که نرو

اما می روی وباز هم با من لج بازی میکنی
...

ذهن

شاید تو همان افکاری بودی

که وقتی پنجره ی چشمانم را می بستم

از سرسره ذهنم

لیز میخوردی

تا بتوانی از پنجره ی چشمانم

به سرا پرده ذهنم راه پیدا کنی

ومن همان خانه ای بودم

که سال هاست تورا در ...

دنیا

من دنیایی بودم

که دفترچه یاداشتت

بر سرفصل اغازم

سنجاق کردم

وتو زمانی بودی

که من را در زمان متوقف کردی

وحالا همچنان که ارام ارام پیاله ی پایانم

لبریز می شود

تو...

شعر سپید
تخلص
گل رخ...