قول دادم به دلم با تو شکوفا بشود
غم تنهایی دل با تو مداوا بشود
چشم مست تو به سیمرغ دلم آتش زد
تا زخاکستر دل، عشق هویدا بشود
عکس ماه رخ تو برکه ی شفاف دلم
خوش مقدر شده دل یک شبه لیلا بشود
من پر از شور ...

چشم شهلایش خرابم می کند
شهد لبهایش شرابم می کند
بعد آن شب زنده داریها به ناز
آتشی پر التهابم می کند
تا که نالان می شوم از دوریش
با نگاهش او عتابم می کند
می زنم حرفی ز دلتنگی وباز
با زبان خوش مجابم می ...

ای دوست ببین خانه ی دل سوختنی نیست
چون جامه ی عشاق به تن دوختنی نیست
روشن شده این دل به خدایی که در این کوی
هرم هوس و وسوسه اندوختنی نیست
حاشا به طواف حرمش ناز نباشد
این خانه به ناز تو برافروختنی نیست...

عاقبت از مهر تو یک شب حکایت می کنم
بعد از این با هر غزل عرض ارادت می کنم
کافرم گویند و من با هر نگاه عاشقت
جای معبودم تو را هر شب عبادت می کنم
پای شعرم گرچه می لنگد ولی ای نازنین
وزن چشمان تو را دارم ...

حرف دلم را من پریشان می نویسم
شاید تو را بی نام و عنوان می نویسم
امشب که پر دردم تو را بر برگ گلها
لبریز غم با چشم گریان می نویسم
هرگز نشد یاد تو از خاطر فراموش
از بس تو را پیدا و پنهان می نویسم
همراه...