آنکه کرده است دلم زار و گرفتار کجاست؟
دل بیچاره به جان آمده دلدار کجاست؟
قاصدک فاش بگو آن مه عاشق کش من
مونس این دل تب کرده ی بیمار کجاست؟
خون دل خوردن و افسرده دلی تا کی و چند؟
همدمی نیست مرا دلبر ...
زیباترین حادثه ی قرن
رویت روی توست
هنگام کسوف!
به خورشید بگو غروبها
مدارش را با زمین تنظیم کند
نبودنت بر من آوار میشود
آنگاه که؛
بغض هایم!
درآغوش فاصله ها
لخت مادرزاد می شوند...
آرامش ظهرابی...
کاش می شد غصه هایت را خریداری کنم
جای چشمت یک شبی را ناله و زاری کنم
وقت دلتنگی به هر سازت برقصم ماه من
هم نوا با چشم گریان تو،غمخواری کنم
یا که چون پروانه ای بر گرد شمع روی تو
من بگردم عاشقانه،از تو ...
شانه به بغضم که می زنی
باز می شود آشفتگی ام!
تنگی نفس می گیرم
از هوای سربی
پشت پلکهایت!
پا به ماه شده انتظارم!
کی به دنیایم
می آیی؟
رج به رج می بافم
رویا را بر،دار نگاهت!
پلک نزن
دست و دلم می ...
تقدیر چنین خواست که در بند تو باشم
سرگشته ی آن خال سمرقند تو باشم
من شعر بگویم ز غمت ناله زنم تا
آن شاعر دیوانه ی پابند تو باشم
دیوانه ی مجنون صفتم گر تو بخواهی
دیوانه شوم تا که خوشایند تو باشم
هر شب ...
تبلیغات
