چمنِ خوش خیالی بودم
که شب ها
در جستجوے تارے
از زلف تو
چراغ های لاله را
روشن می کردم
و خیالم را به زمین می دوختم

✍رجبعلی باقری
#سپکو_خیال...

اگر باران هم
با آفتاب تبانی کند
به رنگین کمانت
امیدے نیست
دشتِ تو
مرا
گرگِ باران دیده کرده است

✍رجبعلی باقری
#سپکو_باران...

شاخ به شاخ شدند
فقر و تبعیض
در میدانی که
پشت دیوارش
بشکه ای نفتِ سیاسی
می ریزد روی
شاخِ قیمت ها

✍رجبعلی باقرے
#سپکو_شاخ...

بَرچهارراهِ زمان
ایستاده ام
مرا با تو
در وصله های راضیِ آفتاب
هراسِ زمان نیست

✍رجبعلی باقری
#سپکو_زمان

طعمِ خون
و گدازه ے مس می داد
دشنامِ کبود دارت
وقتی در راه آفتاب
سرِ خون خواهی را می گداختی

✍رجبعلی باقری
#سپکو_خون...