یک نور کوچک بالای برکه
در قلمروِ سیاهی ها،
آغاز بزم شبانهء خرچنگ ها
چراغ راهنما
برای ماهی های شبگرد،
من
یک سری وابستگی هایی
همیشه به فانوس دریایی داشتم
وقتی آدمها
هر شب بیتفاوت می خوابند؛
شاید رنگ مور...

طغیان کرد دجله
بس که درونش انداختم نیکی هایم را؛
کجا باید پس بگیرم
وقتی
خودم بیابانم.؟

برداشت
تلخ ، عاشقانه
اکشن
کمدی با سکانس های غمگین،!!!
حتی
به گریه هامان میخندند
نکند خنده دار گریه میکنیم؟
برداشت
تویِ فصل درو
ما که چیزی نکاشته ایم
احتمالاً
زمین ها هم نقش بازی میکنند؛
برداشت
کیف دس...

قصد داشتم
پرده را کنار بزنم
پشت پنجره به پائیز برسم
اما
سبز،نارنجی،سپید
بی اهمیت برای من؛
به سیاه و سپید راه راهت فکر میکنم
وقتی که میرفتی،
پرده را کنار نمیزنم
و خاکستری تیره میشود
رنگ مورد علاقه ام.
...

نقاش نبود
اما
چقدر دلگیر و زیبا می کشید انتظار را
روی بوم نقاشی اش
در پردهء آخر
پیرمردی که تنها بود؛
زندگی من
وقتی از پشت پنجره به فرداها
نگاه میکنم.

جوادمرادی...