از جغرافیای
چشمهایت
هر شب
شهاب سنگ می بارد
ومن
بی دلیلِ
دوست داشتنت
هر روز
سنگسار میشوم

دوست داشتن
دستهایی است
که از چمدان
بیرون مانده اند

وقتی
تمام مردم شهر
با خدای خود
به تختخواب میروند



پ.ن
...

این زخم
هر روز
از جای تازه ای سر باز میکند
با اسبهای مرده
هیچ جنگی
فتح نخواهد شد

التهاب
این خیابان
از زخمهای جنگ بیشتر است
با این وجود
تمام شب تو را دوست خواهم داشت
روز
اسبهای ارابه های مرگ را هی میکند
شب
بی تابی های ماه را
تاب می آورد


پ.ن
آرامم کن شبیه معجزه ی شعر...