هیچکس باور نمی کرد
طلوع لبخند پر مهرت
چو پلی رنگین کمان است
که لحظه های غمگین غروب جمعه را
به روزهای شاد زندگی گره می زند

بخند
خنده ات زیباست
معجزه ای از شادی هاست
خنده ات
بر دردهای دل چو دارویی ن...

فصل باران
کودک کار ده ساله ی زخمی
خسته خیابان برای لقمه ی نان
باز باران بی ترانه می خورد بر بام خانه


در هوایی گرم سردرگم خیابان ها
زباله دان شهر، تشنه برهنه، با ریشی دراز
و خانه ای که نیست
چکه ها بر...

شب یلدا

پاییز ثانیه به ثاتیه به انتها می رسد
یلدا پشت پنجره های شب به انتظار نشسته است
تا باران پر مهر بیاید
قصه ای سرد زمستان یکرنگ را با غزل شیرین آغاز کند

سکینه-شهبازی...