برسر آنم ز دستم کاری برآید
بادلم عهدی بستم که تا صبح کاری زدستم برآید
درد را از یقه به یکجا بکندم
شب غمم سرآید...
فقط شش برگ مانده به سلام یلدا
به آغاز توده برف و سرما
به آغاز طلوع روشن ها
و غروب تاری...

زندگی گاهی زندانی پر از درد میشود
نه زندانی که میله ها دارد
زندانی که به وسعت تمام دلتنگی ها و نداشته هاست
ایستاده نفس می کشیم
ولی سالهاست که در این قفس مرده ایم

از کتاب شفق ص۴۷ چاپ تیر۱۴۰۱
به قلم سک...

رها

رها همچون پرنده ای آزاد
در قلب آسمان آبی پرواز میکنم
شاید
امروز باران بیاید
شاید
به تیر نگاهت گرفتار شدم

شعر رها ازص۷۰ کتاب شفق به قلم سکینه شهبازی
انتشارات آون چاپ۱۴۰۱
...

هیچکس باور نمی کرد
خنده ات چو پلی رنگین کمان زیباست
که لحظه های غمگین غروب جمعه را به روزهای شاد
هفته گره می زند
پس بخند، خنده ات زیباست
معجزه ای از شکوه خوبی هاست
خنده ات بر دردهای رنگین دل چو داروی ...

یامهدی
ای قلب جهانم ای نبض زمانم
دلتنگ توام که به داد دلم برسید
یامهدی
من در هیاهوی جهان گم شده ام
تو خودت را به من برسان
یامهدی
از پس ابرهای زمان طلوع کن
تا با نفس گرمت بتپد دل تنگ جهان
یامهدی
سخت م...