حالا که در تیررس همیم...
خشاب عاشقانه هایم خالیست...
یا عاشقم شو...!
یا بزن تیر خلاص ات را....


مجید_قربانی
زمستان۹۷...

من که هیچ...
تو مدیون کسی خواهی شد که...
روزی عاشق من میشود...


مجید_قربانی

رفتنت ختم ماجرا نبود...
سالها بعد...
قصه ات هنوز ادامه خواهد داشت...
وقتی که دخترم، نامش را...
میان شعرهای امروزم پیدا میکند...

مجید_قربانی
زمستان ۹۷...

سمت چپِ سینه ی من تیر میکشد...
وقتی که تو...
راست راست از مقابل من رد میشوی...

تو خودت شعر، لَبَت شعر، تَنَت شعر و غزل میبارد...
به گمانم که خدا شعر سرودَست میانِ گِل تو ای بانو...