تا چه اندازه غمت در دل من جا مانده ؟
منم آن شاعری که یک‌سره تنها مانده

منم آن گم‌شده ی عشق که اندر غم تو
گم‌شده در غم تو، شهره و شیدا مانده

حسرت دیدن یک صبح به دل مانده هنوز
چقدر در دل من حسرت ف...

شعرهایم قصه ی اندوه و تلخ سرنوشت
خنده هایم زهرخندی بود روی زندگی

می‌دوم هرسو، نمی‌بینم امید روشنی
تا کجا باید روم در جستجوی زندگی ؟

تلخ‌کامی هاست چیزی که به خوردم داده است
جز همین چیزی نباشد در...

می‌شود گاهی که باید درد را فریاد کرد
انزوای خفته ی یک مرد را فریاد کرد

در کویرستان تنهایی که پایت گیر کرد
گریه باید کرد و آه سرد را... فریاد کرد

صحنه های زندگی دارد حکایت های درد
داستان و قصه ی...

تنها تویی قافیه پرداز این غزل
تنها منم دوباره هم‌آواز این غزل

نامت قشنگ شعر قشنگ و غزل قشنگ
این نام توست نقطه ی آغاز این غزل

باشد دوباره شعر ببافم برای تو
تا راز, راز, راز شود راز این غزل

با من بر...