چمریتم اَرا چَه بـی وفـایی *** بکیشم تا که اِ داخ جــدایی
چشم به راه توام برای چه بی وفایی، تا کی داغ جدایی و دوری تو را تحمل کنم.
چَمِم ها در که وازا بوو و دَس تو *** بوره بوسَر تَکِم اَر آشنایی
چ...

گفت دانایی که در این دور و ور
نیست آسایش برای اهل شهر
مردمان بیکار و معتاد و ضعیف
کوچه گرد و حال گند و باربر
وان یکی مدرک به دست و باسواد
گشته از این شهر تاریک دورتر
کس ندیده این جوان شهر ما
ری...

دو سه روزی است که با قافله ای همسفریم
اهل آبادی عشق و خدم یک نظریم
رسم دنیا همین است که با خود ببریم
جلوه ای را که در آن خود به تماشا نگریم
...