با اینکه به رفتار دلش مظنون بود
از کار گذشته بود وُ او مجنون بود
اندیشه ی بیچاره چه می داند که
دیوانه شدن در عاشقی قانون بود
#میثم_پیران
...
یک عمر برای خوبی سر دردم
دنبال مُسکنی قوی می گردم
سرچشمه این رود درونم بود وُ
هِی خرج برای بستن سد کردم
#میثم_پیران
...
خاموش بکن شعله ی افکارم را
توقیف بکن دفتر وُ خودکارم را
هر بار که کبریتِ خطرناک شدم
بگذار به لب ، دوباره سیگارم را
#میثم_پیران...
اندیشه که از درون سر غارت شد
هر فاجعه ای برای ما عادت شد
در کشور ما اگر کسی می میرد
گویند نگو مرده ،بگو راحت شد
#میثم_پیران...
یه عمره آسمون داره
واسه من برف میباره
ندونستم غمِ عشقت
چه سرمای بدی داره
دیگه اهل زمستونم
شکسته ، پیر وُ بی جونم
گذشت روز وُ شب هامو
دیگه بی غم نمیتونم
نگاهت مثلِ سابق نیست
دیگه قلبِ تو عاشق نیست
نر...
تبلیغات
