• برداشتی آزاد از رمان "اسکارلت" اثر "الکساندارا ریپلی"
عمرِ من بازیچهیِ امروز و فردایِ تو بود
زندگی دائم فدایِ قهر بیجایِ تو بود
در گلستان آمدم شاید فراموشَت کنم
غنچه را دیدم که مشغولِ تماشایِ تو بود
لاله تا بر لعلِ سرخِ تو نظر انداخته
تا قیامت در حریمِ سینه اش جایِ تو بود
از لبِ بلبل نیامد غیرِ نامت نغمه ای
نغمه اش یکسر نشان از رویِ زیبایِ تو بود
تا گذشتم از تو آتش گشت مغزِ استخوان
هر سرِ مویی مرا چون شمع سودایِ تو بود
من گمان کردم که از یادم چه آسان می روی
آنچه آسان رفت از یادم بدی هایِ تو بود
آمدم سویِ تو باز و می خرم برجان غمت
چون دلِ دیوانه بیش از پیش شیدایِ تو بود
#جواد_امیرحسینی
۳۱ مرداد ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 شهریور 1400 10:44
.مانا باشید و شاعر