روزِ اوّل تا تو را دیدم گرفتارت شدم
محوِ چشمانِ سیاه و ماهِ رخسارت شدم
آدمی بودم که در باغِ عدن سرگشته بود
سیب را در دستِ تو دیدم خریدارت شدم
همچو نیشابوریانِ دورهیِ خوارزمشاه
ناگهان مقهورِ ابروهایِ تاتارت شدم
مویِ افشان و نگاهِ مستِ تو جادوم کرد
عاشقِ خالِ لبِ گلگون و تبدارت شدم
یادم آمد خلوتی با ساز خود کردی شبی
مستِ آوازت شدم مجنونِ گیتارت شدم
چشم بستم از کنارت بگذرم امّا نشد
دورِ تو گشتم شبیهِ خط پرگارت شدم
#جواد_امیرحسینی
۱ آذر ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 01 آذر 1400 10:04
درود بزرگوار ا
خسرو فیضی 01 آذر 1400 13:26
. با درودم نیک
. استاد گرانمهر به دانشجوی خود حق بدهید که گله ای داشته باشم !!!
. چقدر در صفحه کوچکم به انتظارتان نشستم !!
. و چقدر برای دلم گفتم که استاد خواهد آمد . بی تاب نباش !!
. نیامدی و من تنهایی را احساس کردم . .
. بیا و امیدها ارمغانم آور . .
امیر وحدتی 01 آذر 1400 18:47
درودتان باد و قلمتان توانا.????????????
کاظم قادری 02 آذر 1400 11:29
سلام ودرودها برشما مرحبا