فتاده دل دو سه روزی به چالِ چانهیِ او
شبیه صیدِ شکاری اسیر دانهیِ او
میانِ پیچ و خم و موجِ جعدِ گیسویش
اسیر گشته و مدهوشِ از ترانهیِ او
نگاهِ من چو به لبهای سرخ او افتاد
گرفته از دل من دم به دم بهانهیِ او
ندیده ام به جهانی نظیر او ای دوست
که گشته ام به جهان من پیِ نشانهیِ او
به هر کجا که نشیند چو ماه در شبِ تار
طلوع کرده محبّت ز بامِ خانه ی او
و این خیال و تصور چه می کند با من:
چه کس نهاده سرش را به روی شانهیِ او
#جواد_امیرحسینی(مهراد)
۱۰ بهمن ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 11 بهمن 1400 14:28
لطیف و دلنشین