مادرم ای یار شیرین تر ز جانم
تویی مونس آلام و غصه هایم
ایزد و جز تو نشنید کسی فغانم
خواهم دل و جان به لبخندت ببازم
مادرم آلام مرا تو باشی التیامی
نامت بر لوح دل گشته افتخاری
دیدگانم ز اشک گشته بی اختیاری
نبود بر دل جز تو هیچ دلداری
ز اشک دیده قدومت را بشویم
ز لب بی وقفه دستانت را ببوسم
ز ارض و سما به ز تو نتوان بجویم
راز این دل را جز تو نتوان بگویم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 26 دی 1400 09:41
.مانا باشید و شاعر