خیالی دارم
وقت تنگ است، بگو تا که مجالی دارم
همه درد من این است ومثالی دارم
مثل موسیقی بندر پرحرفم اما...!
نه لبی مانده نه سازی ونه حالی دارم
لال ماندم زکلامم تو نرنجی اما
در خصوص دل سنگ از تو سؤالی دارم
آنقدر صبر شده کار دل ساده من
که زایوب نبی، هدیه مدالی دارم!
آرزوهای رسیده به تو دارند امید
من از این باغ امید میوه کالی دارم
دربی پر هیجان دل من با دل تو
رفت وبرگشت نشد، آه چه سالی دارم
نه نگاهم به دری مانده نه محو افقم
مثل تو لعنتیِ خوش خط وخالی دارم
راه بندان دلت در پی آوار من است
من به این عشق چه امید محالی دارم
پیچ وخم های تنت راه ونگاهت دریا
آخر هفته، من افکارِ شمالی دارم
نگرانم نکند سنگ بماند دل تو
من که در سینه خود قلب سفالی دارم
آخر هفته شده، در سفرت یادم باش
من که کنج لحدم باتو خیالی دارم
احمدصیفوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 29 دی 1400 20:27
سلام ودرود
احمد صیفوری 11 بهمن 1400 17:13
سلام ارادت