سخت است که شاعر زغم یار بگرید
دلتنگ شود، بغض کند، زار بگرید
زیر نم باران برود، شعر بخواند
با یاری چشمی که شده تار بگرید
یادش نرود واژهٔ برگردِ دلش را
هی بغض کند بغض، دگر بار بگرید
شب زود به بستر برود تا که بخوابد
تا وقت سحر با در ودیوار بگرید
گاهی بزند خنده به احوال خرابش
با خندهٔ جاماندهٔ دلدار بگرید
در شعر بیارد غم ودلواپسیاش را
هرکس که بخواند، چو نُتِ تار بگرید
در دایرهٔ منطق و دل مانده گرفتار
با چرخش پروانه و پرگار بگرید
از جانب همدم چه بلاها سرش آمد
از طعنهٔ مردم شده بیمار بگرید
سخت است که با یک غم فرسودهٔ جانکاه
یک عمر سر آورده، دل افکار بگرید
روزی برسد، یار به این شعر بخندد
یادم کند و مانده در اِنکار بگرید
دیر است، ولی بر سر قبری که رسیده
آواره شده، بر سر آوار بگرید
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 05 بهمن 1400 21:57
.مانا باشید و شاعر
احمد صیفوری 11 بهمن 1400 17:14
درودها، در پناه خداوند باشید