پیش نگاهِ گرم تو، دیگر مجالِ دردنیست
وقتی تو باشی پیش من، دیگرزمستان سردنیست
رنگ رخ هرکس دهد، تعبیری از سِرِّ درون
اماکنارتو دگر، رنگ رخی که زرد نیست
هرگز توباخود گفتهای، رازدلِ مجنون چه بود؟!
هیچ التماسی درجهان، مثل نرو، برگرد نیست
شاید توباخودگفتهای روزی فراموشت کنم
حتی گمان کردی غمم، مثل غم یک مرد نیست
فصل است بی تو وصل ما، درانتظارت ماندهام
ای بارشِ لطفت مدام،باتوجهانم فردنیست
ویرانهای مانده به جا، ازآن دلِ آباد من
حالا همه هستندوباز، آنکس که ویران کرد نیست
احمدصیفوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 بهمن 1400 10:14
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
احمد صیفوری 11 بهمن 1400 17:15
بزرگوارید ارادت دارم