یکبار دگر کرده خرابم غم عشقت
دریا شده تُنگ دلم از شبنم عشقت
یکبار دگر آمدهای دل بِسِتانی
غافل که دلم مانده به پیچ و خَم عشقت
آن رشتهٔ صبرِ دلِ آرام و پر آشوب
شد پاره به شمشیرِنگاه و دَم عشقت
تو لهجهٔ بارانی و از چشم دل من
جاری شده خونابه از این ماتم عشقت
بایاد غمت خنده سفر کرد ز لبها
در چشم من آمد همه شب، نم نم عشقت
کنعان دلم کلبه احزان تو را ساخت
وقتی که نیامد خبر از عالم عشقت
شاداب و جوان بودم من آن روز که بودی
حالا شدهام پیر ز هَم و غم عشقت
#احمدصیفوری
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 16 بهمن 1400 10:51
!درود