ممکن نشد آنچه که ممکن پنداشتم
شاید گرفت رنگ مرا عزم راسخی
اگر سوال بود همش تا که داشتم
اماگرفت آخر سر جای پاسخی
بگذرد آنچه که نگذشت بعد ازین
بعد از این آنچه نگذشت بگذرد
سختی را پایان کارش به یقین
به یقین پایان کارش اندرد
در منی و من در تو نیستم
نیستم در تو و در من استی
قلب من بکشا بدانی کیستم
کیستم دانی تو گر بشکستی
ذت چندان دارد گاهی وقت خود گول زدن
در خیالات محال شب تا سحر بی خوابی ها
میشود این اوج گیران را با افول زدن
دقیقا وقتی که بی تابی کنند بی تا بی ها
ای آنکه مثل من تراست درد و غم وفور
شادی به زودی درب ترا میزند به زور
از شیشه است قاب دلت صبر کن که زود
شیشه ترک شود و قاب را کند بلور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 دی 1401 10:03