<<کاوه>>
دیروز، خزان بوده و "فرداست" زمستان
امروز درآن قافله پیداست زمستان
کو ذوقِ مناز دیدنِ باران و مِه و برف؟
رفتی و فقط پیشِ تو زیباست زمستان
از سوزِ جدایی، چقَدَر یخ زده هستیم
از ماست که بر ماست که با ماست زمستان
از پاتکِ پیوندِ تو و من، به دلِ غیر -
سر میزندآن روز که بیجاست زمستان
دارای تگرگاست خشابِ متجاوز
در حمله به" تنها شده" داراست زمستان
شد جسمِ امین فتح به دستِ دی و بهمن
در قلعهٔ بیروح چه والاست زمستان
برگرد که از تیرِ لبت تیر بسازم
بر کاوه بزن بوسه که برپاست زمستان
#امین_مقدس
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 دی 1402 13:18
درود بر شما