لحظه ی دیدار
از عطر تو دیوانه شدم لحظه ی دیدار
با اخم تو ویرانه شدم لحظه ی پیکار
در شهر تو آواره شدم بی سر و سامان
با عشق تو افسانه شدم لحظه ی اقرار
بیچاره دلم عاشق افسونگری تست
کشته است مرا کنج لبت لحظه ی گفتار
رحمی به دل ما بکن ای ترک سیه چشم
دلبسته به میخانه شدم با غم و افگار
لبخند بزن، اخم نکن، ای همه خوبی
با شعله و پروانه شدم شاهد اسرار
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:05
سلام ودرود
علی معصومی 10 اسفند 1401 00:30