《سراغ》 غزل
دلم پَر می زند امشب سراغ یار می گیرد
سراغ مرغ خوشخوان را در این گلزار می گیرد
کجایی ماه شب تابم نشینی بر لب بامم
سراغت را دلم در این شب بس تار می گیرد
کویر تشنه ای هستم تویی باران، نمی باری؟
سراغ ابر باران را دلم بسیار می گیرد
تو خورشیدی که روشن کرده بود این شام تارم را
سراغ شمس جانم را دل غمخوار می گیرد
پرستو کرده ای کوچ از دیار عالم فانی
سراغت را پرستو دیده های زار می گیرد
تو بودی مرهم زخم دل رنجور و بیمارم
سراغت را دل غمدیده و بیمار می گیرد
منم آن رهگذر جا مانده مقصد گشته طولانی
وجود خسته ام را شعله های نار می گیرد
تو بودی مرغ خوش آوا میان باغ ما روزی
سراغت را دلم ای مرغ خوش گفتار می گیرد
به دل افتاده آتش در غمت می سوزد این جانم
دلم آرامشی هنگامه ی دیدار می گیرد
غزلها می سراید《مخلص صادق》برای تو
سراغت را دل شیدا در این اشعار می گیرد
یکشنبه۱۴۰۰/۸/۲۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 فروردین 1402 16:18
!درود
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 12 فروردین 1402 00:16
درود بر شماگرانقدر
بسیار زیبابود
محمدهادی صادقی 22 فروردین 1402 15:39
سپاس از نگاهتان