《اشک یتیم》 غزل
من از اشک یتیم و ناله های زار می ترسم
ز بیداد و ستم در کوچه و بازار می ترسم
زند آتش به ایمان هر کجا بوی ریّا باشد
ز آن مکر و فریب روبه مکّار می ترسم
کنار گل اگر خاری بروید عیب آن گل نیست
من از گلخانه ای در آن بروید خار می ترسم
اگر روزی شود این قطره ها دریایِ طوفانی
من از سیلی که ویران می کند دیوار می ترسم
نماند شعله ای در زیر خاکستر شود عریان
من از آبستن این شعله های نار می ترسم
اگر مستی بَرد هوش از سر فرزانه ای امشب
در آن صبحی که مستی می شود هُشیار می ترسم
اگر آن سیرت آدم شود چون صورتش پیدا
ز رسوائی خود در پیش این انظار می ترسم
اگر نفس هوای آدمی غالب شود بر جان
ز نفس خود در این ایّام شام تار می ترسم
بدان ای روبه مکّاره جنگل شیر می خواهد
ز آن روزی که شیری می شود بیدار می ترسم
مکن ظلم و ستم ای《مخلص صادق》در این عالم
ز سوز و ناله های سینه ی غم دار می ترسم
جمعه۱۴۰۰/۷/۱۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 فروردین 1402 16:48
.مانا باشید و شاعر
سعید آریا 22 فروردین 1402 17:34