«خر سواران» غزل
خر سواران ، رخش رستم را چه با کار شما
کاوه ی آهنگر و آرش ، نشد یار شما
گِرد خود دارید مشتی روبه و کفتار پیر
صدق و پاکی رخت بر بسته ز کردار شما
روز روشن را نمی بینند آن چشمان کور
آتشی افتاده اینک در شب تار شما
روزگاری این گلستان بود و شد چون شوره زار
سرو خوش قامت شده ، آن چوبه ی دار شما
آتش نفرت فروزان گشته در آن سینه ها
این همه نفرت درون قلب بیمار شما
همچو روبه پر فریب و حیله گر در زندگی
آن صداقت را نمی بینم به گفتار شما
جغد شومی گشته اید اینک در این ویرانه ها
بلبلی خوشخوان نمی بینم به گلزار شما
همچو ابلیس پلیدی جایتان دوزخ شود
آتش دوزخ شود آخر پرستار شما
روزتان شام سیه خواهد شد آخر بی گمان
دیو پستی ها شده همراه و غمخوار شما
«مخلص صادق»مسلمانی به آن سجّاده نیست
لعن و نفرین بر چنین آئین و رفتار شما
چهارشنبه1402/1/23
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1402 16:45
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 04 اردیبهشت 1402 08:37
سپاس
دادا بیلوردی 03 اردیبهشت 1402 20:48
درود بر شما
عالیس
محمدهادی صادقی 04 اردیبهشت 1402 08:37
سپاس از نگاهتان