«کودکان کار» غزل
کاش هرگز کودک کاری نبود
این همه رنج و گرفتاری نبود
کاش می شد سفره های مردمان
خوان ز نان پُر ، ضجّه و زاری نبود
کاش می شد آسمان آبی شود
آسمانِ تیره و تاری نبود
کاش چوپان فکر میش و بَره بود
آن شبان یک گرگ خونخواری نبود
کاش سلطان شیر نر بود این زمان
این همه روباه مکّاری نبود
کاش می شد جای موی دختران
اختلاس و مردم آزاری نبود
کاش قاضی اندکی انصاف داشت
دیگر اینجا چوبه ی داری نبود
کاش بلبل بود و باغی پُر ز گل
باغ ما پُر از خس و خاری نبود
کاش بر لب خنده و دل پُر ز شور
حال دل خوش بود و بیماری نبود
کاش می شد «مخلص صادق» شبی
کودکی در کوچه بازاری نبود
جمعه1402/3/26
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 12 تیر 1402 11:21
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 12 تیر 1402 11:58
درود بر شما بزرگوار