《ماهیِ قرمز》 غزل
تُنگ بدون ماهیِ قرمز بلوری بیش نیست
گر آدمی در دل ندارد عشق کوری بیش نیست
در روز روشن گر هوا سرد و زمستانیست
گرما ندارد پرتو خورشید نوری بیش نیست
گر آتشی ویران کند این خرمن جان را
آن آتش عشقی نباشد یک تنوری بیش نیست
دریا اگر ماهی در آن باشد شود دریا
ماهی در آن دریا نباشد آب شوری بیش نیست
آن دل شود روشن که در آن شعله ی عشقست
در خانه ی دل گر نباشد عشق گوری بیش نیست
بانگ زغن چون بلبل خوشخوان نمی باشد
آوای خوش هرگز نباشد طبل دوری بیش نیست
آنجا که سلطان ظاهرش چون شیر نَر ماند
آن شیر نَر گر ناتوان باشد چو موری بیش نیست
فرزانگان گر در غُل و زنجیر و زندانند
نادان شود سلطان در اینجا بیشعوری بیش نیست
با دیده ی دل می شود روشن چنان عالم
گر دیده ی دل ناتوان گردد که کوری بیش نیست
باید شود آئینه ای دل《مخلص صادق》
گر غیر از این باشد شبیه یک بلوری بیش نیست
چهارشنبه۱۴۰۰/۴/۳۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 26 تیر 1402 10:51
درود بر شما
محمدهادی صادقی 27 تیر 1402 07:38
درود بر شما