《خر مباش》 غزل
گر در این جنگل شده روبه چو سلطان خر مباش
پیرو آئین و رسم روبه اَبتر مباش
گر زند سازی برقصاند به میل خود تو را
از برای روبه مکّاره چون عَنتر مباش
لاشه خواری کار کرکس باشد و کفتار پیر
بر سر خوانی نشستی غیرِ شیر نر مباش
درد و غمها را ببین و ناله و شیون شنو
جاهلی یا عاقلی امّا تو کور و کر مباش
در مسیر زندگانی غم ببر از دیده ها
مرهم زخمی نگشتی مشکلی دیگر مباش
قیمتی خاکی نگردد در مسیر زندگی
در مسیر زندگانی غیر یک گوهر مباش
بال و پَر باید گشودن در میان آسمان
همچو بازی پَر زنی ، مرغی بدون پَر مباش
تا توانی شمس تابان باش و گرما بخش جان
ماه تابان باش و کم نوری چو یک اَختر مباش
ثبت دفتر می شود هر لحظه ی امروز ما
رو سیاهی در دل تاریخ این دفتر مباش
《مخلص صادق》مبر فرمان ز هر بوزینه ای
تابع فرمان هر گرگ و شغال و خر مباش
:
دوشنبه۱۴۰۰/۴/۱۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
حفیظ (بستا) پور حفیظ 06 شهریور 1402 22:07
عالی بود