《بال شکسته》 غزل
کودکی در کوچه گریان مادری خونین جگر
ناله از فقر زمان می کرد طفل بی پدر
سوز و سرمای زمستان بود آن شام سیاه
پای عریان در خیابان بود طفلی دربدر
کوله بارش پُر ز غم قامت کمانی گشته بود
زیر بار ماتم دوران شده خم آن کمر
شادیِ دوران نشد همراه آن طفل یتیم
با غم و اندوه دوران همنشین و همسفر
آتشی در خرمنی انداخت آن روز بلا
نقش از شرّی کشید آن روز گرگ خیره سر
ظلم و بیداد و ستم شمشیر برّان گشته بود
کس نشد یاور علیه ظلم آن بیدادگر
طفل بی کس زخم دوران در وجودش جا گرفت
در کنار گرگ و روباهی شده عمرش سپر
شمع جانش روشنی بخشی نشد در شام تار
روشنایی وجودش در پیِ شب شد هدر
تیر غم بال و پَر این مرغ خوشخوان را شکست
از برای پَر زدن دیگر نمانده بال و پَر
《مخلص صادق》غم دوران تو را افسرده کرد
کاش رنج و غم نمی بود از برای رهگذر
جمعه۱۴۰۰/۳/۲۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
حفیظ (بستا) پور حفیظ 20 شهریور 1402 14:27
درودهاجناب استادصادقی