《قلم》 غزل
ثبت دفتر کن تمام حال این دوران قلم
ناله کن در این زمان بر حال محرومان قلم
کاروان غارت شده چون ساربان یاغی شده
مرگ خاموشی شده در چرخه ی دوران قلم
حال و روز خوش ندارد آسمان این وطن
روز آن شام سیاهی گشته این ایران قلم
رفته بر باد فنا با نام دین ایمان ما
خانه ی دین و مسلمانی شده ویران قلم
یک حصاری گشته شیران در غل و زنجیر و بند
روبه مکّار در اینجا شده سلطان قلم
بوی تزویر و ریّا می آید از سجّاده ها
می فریبد مردمان با آیه ی قرآن قلم
نفس حیوانی شده غالب بر این انسان دون
صورتی زاهد نما سیرت خود شیطان قلم
گرگ خونخواری شده چوپان میش و برّه ها
می درد میش و بُز این گله را چوپان قلم
حال و روز خوش نمانده سینه ها دریای خون
می دهد احوال مردم بوی الرحمان قلم
《مخلص صادق》شب ظلمت به پایان می رسد
عمر این ظلمت پگاهی می رسد پایان قلم
جمعه۱۴۰۰/۳/۲۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
حفیظ (بستا) پور حفیظ 01 مهر 1402 23:11
بسیار زیبا و دلنشین بود جناب استاد صادقی درودها
محمدهادی صادقی 05 مهر 1402 15:58
سپاس از نگاه زیبایتان جناب حفیظ