《خانه ی عشق》 غزل
با عشق و محبّت دل ، آن باغ و گلستان است
آنجا که چمن باشد ، بس مرغ هَزاران است
در شاخه ی سرو باغ ، جغدی نکند لانه
چون خانه ی جغد شب ، مخروبه و ویران است
خاموشیِ شمعی را ، پروانه نشد عاشق
عاشق شده پروانه ، چون شمع فروزان است
در مکتب هر عاشق ، صحبت ز وفاداریست
آنجا که وفایی نیست ، ظلمت شده زندان است
در میکده گر جامی ، خالی شود از باده
مستی نتوان کردن ، حالی که پریشان است
آن هیزم مهر و عشق ، آتش بزند جان را
آن دل که شود عاشق ، ماه شب تابان است
گر عشق و وفا یکدم ، ساکن نشود در دل
آن خانه ی دل بی شک ، کاشانه ی شیطان است
گر آتش دل خاموش ، از آتش عشقی شد
سرما بزند دل را ، چون فصل زمستان است
آنگاه که می روید ، یاس و گل آلاله
خوشخوان بشود بلبل ، هنگام بهاران است
دان《مخلص صادق》دل ، غمخانه نباید شد
باید بکند مستی ، دل جای محبّان است
شنبه۱۴۰۰/۳/۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 23 مهر 1402 09:13
سلام ودرود
محمدهادی صادقی 24 مهر 1402 07:55
درود و ایام به کامتان
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 23 مهر 1402 23:05
درود تان باد
محمدهادی صادقی 24 مهر 1402 07:56
درود ایام به کامتان شیرین
سیاوش دریابار 24 مهر 1402 08:54
مصدر هستی
ای مالک دو هستی از مست مصدر هستی
هر دو یکی نشان است ماه صفر نباشد
من خورده ام می ناب با زلف یار بی غش
دریا چو نور دیده شوق سفر نباشد
با سلام
تکریم و احترام
شعر زیبایتان را خواندم
بسیار مناسب بود
مانا قلم سبزتان
پیروز و جاودان