《قمار باز》
زندگانی یک قماری بوده در آن باختم
با غم و اندوه و ماتم خشت آن را ساختم
راه کج رفتم صراط زندگانی راست بود
روز روشن من رَه بیراهه رفتم باختم
توسن نفس هوا را من شدم راکب بر آن
تا توانستم در این بیراهه آن را تاختم
با شب ظلمت شدم همخانه دل ویرانه شد
ماه شب تاب فروزان را چرا نشناختم؟
مرهم زخمی نگشتم در مسیر زندگی
تا توانستم کُلوخی پیش پا انداختم
همنشین هر که گشتم غیبت از بیگانه شد
دائماً در زندگی بر این و آن پرداختم
بلبل خوشخوان نبودم در میان باغ گل
در مسیر زندگانی ساز خوش ننواختم
نام نیکی ثبت دفترخانه ی دلها نشد
پرچمی از رنگ تاریکی شبی افراختم
خشت کج بر هم نهادم تا که شد دیوار کج
خانه ای ظلمت برای خویشتن من ساختم
《مخلص صادق》مسیر زندگانی راست بود
زان چه رو با کج روی در زندگانی باختم؟
پنجشنبه۱۴۰۰/۲/۳۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 24 مهر 1402 11:53
درود بر شما
محمدهادی صادقی 25 مهر 1402 07:21
درود و سپاس
حشمتالله محمدی 24 مهر 1402 17:35
درود جناب صادقی عالی بود
محمدهادی صادقی 25 مهر 1402 07:21
درود و سپاس جناب محمدی
فاطمه مهری 24 مهر 1402 22:56
درود برشما جناب صادقی مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 25 مهر 1402 07:22
درود و سپاس سرکار خانم مهری
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 25 مهر 1402 01:37
درود برشما
محمدهادی صادقی 25 مهر 1402 07:23
درود و سپاس جناب انصاری
سیاوش دریابار 27 مهر 1402 07:42
شنیدم
بعد من تنها نبودی
شنیدم
بعد من می می سرودی
سلام
شعرتان بسی زیباست
برای قلم سبزتان آرزوی مانای دارم
فکر گران سنگتان جاودان
موفق باشید