《خانه ی ویرانه》
کدخدا این خانه شد ویرانه دیگر خانه نیست
چون خزان شد باغ ما یک بلبل مستانه نیست
پُر کلاغ روسیه گردیده این باغ خزان
بلبلی خوشخوان بروی شاخه در آن لانه نیست
سفره ها غارت شده در آن نباشد قوت و نان
در میان سفره دیگر لقمه ای شاهانه نیست
پُر شده پیمانه از زقّوم تلخ روزگار
باده ای شیرین درون ساغر و پیمانه نیست
شام تاری گشته تاریکی شده حاکم به نور
شعله ی شمعی نباشد ، گِرد آن پروانه نیست
خانه ظلمت گشته مهتابی نمی تابد در آن
نور مهتاب فروزان داخل کاشانه نیست
پُر شده از سنگ خارا آبیِ دریا کنون
در دل دریا چرا یک گوهر دُردانه نیست؟
آتش عشقی نمی باشد فروزان در دلی
یک نفر مجنون لیلا آنچنان دیوانه نیست
با ریا سجّاره رنگین گشته هنگام سحر
مرشد پیری چرا در گوشه ی میخانه نیست؟
وای بر روزی که مرغابی شود خود کدخدا
《مخلص صادق》دگر آرامشی در خانه نیست
جمعه۱۴۰۰/۱/۲۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 آذر 1402 08:56
سلام ودرود
سیاوش دریابار 11 آذر 1402 09:58
برای لحظه هایم دعا کرده ای میدانم
تمام رنج هایم مدارا کرده ای میدانم
چرا من را تنها رها کرده ای نمی دانم
دو چشمم یک شب دریا کرده ای میدانم
..........
به شنبه خوش آمدین
پروردگارا !
در این صبح نوید بخش آغازین روز هفته
امید و رحمت خودرا از بندگانت دریغ مکن
قلبمان رابه نور خود منور کن
الهی امین
فرامرز عبداله پور 11 آذر 1402 15:53
درود زیبا ودلنشین⚘⚘⚘⚘