«عالم فانی»
در این ویرانه هرگز غم مخور این عالم فانیست
بنوش از باده ای در ساغر دستان آن ساقیست
نمی بینی که هر دَم می وزد باد خزان اینجا
خزان می گردد این بُستان ، گلستان روز دیگر نیست
یکی می نوشد از دریا ، یکی لب تشنه در صحرا
یکی پُر ساغرش از باده می باشد یکی خالیست
یکی در آسمانها می زند پَر می شود بازی
یکی فرش زمین گردیده همچون کرمک خاکیست
یکی شمع فروزان می شود در ظلمت شبها
یکی دیگر خودش شام سیاه و ظلمت و تاریست
یکی ابری شود در آسمان پُر گوهر باران
یکی یک شوره زاری می شود پُر از خس و خاریست
یکی ویرانه جایش می شود چون جغد شب خوانی
یکی مرغ غزلخوان ساکن باغ و گلستانیست
یکی در این مسیر زندگانی می شود آدم
یکی آدم نگردد پیرو آن نفس حیوانیست
یکی پاک است و می نوشد ز آب چشمه ی انسان
یکی گویی درون ذات او رفتار شیطانیست
به پایان می رسد ای «مخلص صادق» به هر شکلی
اگر شیر ژیان باشد اگر روباه مکّاریست
سه شنبه99/10/30
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 04 دی 1402 09:23
!درود
محمدهادی صادقی 05 دی 1402 00:29
درود و سپاس
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 18:59
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘⚘
⚘⚘⚘⚘⚘
زنده باشید به مهر
محمدهادی صادقی 05 دی 1402 00:30
درود و سپاس از نگاه مهربانتان
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 19:02
درود⚘⚘⚘⚘
سیاوش دریابار 05 دی 1402 03:09
سلام
استاد ارجمند و شاعر فرهیخته
مهمان دفتر شعرتان بودم
زیبا بود
به امید خواندن اشعار زیبای شما هنرور عصر حاضر
قلم سبزتان همیشه نویسا