«خواب پریشان»
خواب در چشمان من دیشب پریشان حال بود
مرغ دل گریان میان نیمه شب بی بال بود
خنجری بغض گلویم را به سختی می فشرد
گوشه ی کاشانه ی دل غم خموش و لال بود
گیسوان دخترک را باد با خود بُرده بود
پا برهنه دخترک تنها به فکر شال بود
تیغ دنیا زخم کاری بر دلش بنشانده بود
صورتش پُر چین و قامت هم مثال دال بود
خوان او خالی و مرگ آرزوها پیش رو
بی خبر واعظ ز احوالش پی امیال بود
رنگ ها تنها فقط یک رنگ بود آن هم سیاه
لحظه های زندگانی از برایش سال بود
کودکی قبل از تولد مرگ خود را دیده بود
در میان باغ دلها میوه هایش کال بود
آسمانش رنگ آبی را به خود هرگز ندید
تیغ بُران عداوت در دلش خوشحال بود
از برای پیر دوران و یتیم در به در
آتش اُفتاده در جان از برایش مال بود
«مخلص صادق» غم دوران پَر و بالت شکست
شیر وجدان زمانه بی دُم و بی یال بود
شنبه ۱۴۰۲/۹/۲۵
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 06 دی 1402 10:19
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 06 دی 1402 21:55
درود و سپاس