«طناب عشق»
ای نفس هوا ز خواب غفلت برخیز
در عرصه ی جنگ آرزوها مستیز
ای نفس هوا شود پریشان حالت
از حال پریشان شده ی خود بگریز
تا کی بروی این رَه بیراهه خطاست
تا کی بشوی خوار و ذلیل و ناچیز
باید بزنی به چشمه ی عشق این جان
تا دل بشود ز چرک و هر کینه تمیز
پُر کن تو ز باده ی محبّت این جام
در جام دلت ز باده ی عشق بریز
باید که ز عشق خود ببخشی آسان
خود را به طناب مهربانی آویز
این عمر گران می گذرد در تب و تاب
آخر تو نبینی که شود غوره ممیز؟
بخشا تو ز عشق خود که پس می گردد
اعمال تو سنجیده شود دُرشت و ریز
بیجا تو مکن توقع از این مخلوق
پاداش تو را دهد در آن رستاخیز
ای «مخلص صادق» تو شدی برده ی نفس
در راه ستیز با هوا بر پا خیز
سه شنبه99/8/6
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 اسفند 1402 23:50
محمدهادی صادقی 13 اسفند 1402 00:08
درود و سپاس
محمود فتحی 14 اسفند 1402 12:50
سلام درود استاد صادقی زیبا لذت بخش بود
محمدهادی صادقی 15 اسفند 1402 17:52
درود و سپاس جناب فتحی عزیز