از جنس خودت بر ما ستادی
همه جان ها، ز آغوش فتادی
از ضربه هر پا که بر روی تو کوبن
نقاشی هر کس،بر سطح تو بودن
این فضل خدا بر همه ما
از درون تو رسد،روزی ما
کاین روز ازل کیست بگوید تو نبودی
تا قبل قیامت همه دانند که تو هستی
زین پس پرده کس نفهمد چه نوشتم
آنی که بداند،خدا است و تو دانی
چه زخم ها بر دلت از پس تاریخ
چه شمشیر ها که بالا رفت و خون ریخت
از خانه به خانه کوچه کوچه
چه داستان ها شدند کمر خمیده
هر که توانست رونقش داد
بر نثل بعدی توسعه ش داد
یک کلاغ و چهل که بیش کرد
از یک که به صد بیشترش کرد
این شد،توجه به تو کم شد
دانش به زبان شد از تو عزل شد
ای که تو خدا زبان ندادت
قدرت که ز فریاد ندادت
از آگاهی و دیده پر ز سرشار
بر صبر خودت دست نگهدار
گاها تو دهی لرزه هشدار
این پرده ز چشمان ما بردار
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 27 خرداد 1402 13:14
سلام ودرود