ای خدا هر چه بگویم دل کم است
عدل این دنیا بسی خیلی کم است
از کجا بازگو کنم بهر کسی
اینوری و آنوری از ناکِسی
هرچه گفتم از پس عدل علی
ناسزا شد در جواب از هر کسی
خوب ببینید با ما دیگر چه شد
از علی نامش کلامش نیست شد
چو دشمن آمد و آنان را زین ما گرفت
هر چه نامرد بود در این دنیای ما قدرت گرفت
کار و بار آدمی مختل شده
مشترک ها زندگی را سخت شده
جامه بر تن هایشان کهنه ای را چون شده
زخم در دل چون به همسرها چه بر فرزند شده
گر لقمه نانی در دهانی داشتیم
ساعتی زین ماه و سال خوش داشتیم
آنچنان این مردمان تحقیر شدند
خانه کاشانه همه بر باد شدند
از جوانی انتظار صبر چیست
ازدواج را سنت است افسانه چیست
چون امامان ساده گر زیستن کنی
چون بگردی در پی خرما کنی
پول یک روزت رود از پس صبحانه ای
چون ز قیمت ها ببینی عاجزی
ای فلک فکری بحال ما کن
از ظهورش تعجیل بر ما کن
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 تیر 1402 13:55
درود بزرگوار ا
مجید ساری 03 تیر 1402 14:39
درود برشما گرانقدر شاعر
بقول امیر عاجیلوی عزیزم
شعرتان را خواندم
ولی جدا از بحث های تخصصی ادبیات
شامل رعایت وزن و قافیه و غیره
شعرتان را زیبا مرور کردم
آفرین
سروده ای تلخ اجتماعی
و رئال و واقعی البته متأسفانه
مهرتان مانا و قلمتان نویسا
سامان نظری 03 تیر 1402 16:55
مرسی مچکرم
من هم یک دعا برای شما میکنم انشاالله در تاریکی نمانید
مجید ساری 03 تیر 1402 22:04
ممنونم بابت دعای قشنگتون
ولی باید از روزی ترسید
که خورشید جهانبین عالمتاب
اهل تاریکی را بر اهل نور بیشتر ترجیح دهد
بخاطر همت والای شان
و چقدر خواجه شیراز زیبا فرموده :
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
گر سنگ ازین حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند