درسرزمین سلطانی حکومت میکرد که آن سلطان گاهی درشب ها
بالباس معمولی درطول شب درشهر میگشت تا ازاوضاع مملکت خود
باخبر باشد درهمین اسنادرچهار راهی باچهار دزد روبرو شددزدان
ازاو پرسیدن تو کیستی سلطان که دید باخطر روبرو شده گفت من
دزدم آن چهار نفر گفتند ما هرکدام علمی دارم تو چه علمی داری
سلطان به آنها گفت شما ها علم خودرابیان کنید من بعد علم خودرا
به شما خواهم گفت یکی از آنها گفت من زبان سگ میدان چه
میگوید نفر بعدی گفت می زمین رابومی کشم میدانم مال کیست
نفرسوم گفت من هردیواری ازآن بلند تر بالا میروم چهارمی گفت
من درشب ظلمات اگر هرکسی دیدم فردای آن روز می شناسم
آنها به سلطان گفتند ما هرچهار نفر علم خودرا گفتیم پس علم
شما چیست سلطان گفت من ریش خودرتکان میدهم هر زندانی
بهر گناهی درزندان باشد آزاد میشود آنها خوشحال شدند گفتند
علم شما ازما چهار نفر خیلی بهتر است هرپنج نفر راهی شدند
تاریسدندپای قصر سلطان ناگاه سگی پارس کرد سلططان
پرسید سگ چه میگوید آنکه زبان سگ میدانست گفت
صاحب مال دنبال شماست آنک بو می کشید گفت اینجا
قصر سلطان است آنکه ازهردیوار میگفت میتوان بالابرود
پاگذاشت به دیوار بالا رفت درب راباز کرد هرپنج نفرباهم
خزینهدسلطان راخالی کردندوبا خودبردندو درگوشه ایـ
پنهان کرند وعده گذاشتن فردای آن روز باهم تقسیم
کنند از هم جداشدند آن چهار باهم رفتند وسلطان هم
جدا رفت صبح فردا آن روز سلطان بالای تخت نشست
دستور داد آن دزدان رادستگیرکردندسه نفراز دزدان
وقتی دیدند گیر افتادنند شروع کردن التماس کردن
نفر چهارم که گفت بود اگردرشب هرچه تایک تر
کسی دیده باشم می شناسم گفت
ای خواجه ما همه کردیم کاره خویش را
پس توای خواجه به جنبان ریش را
باپوزش دوستان ببخشید اگرخطای تایپ دارد
محمود فاتح اصفهانی ف
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 15
امیر عاجلو 02 دی 1402 21:55
درود بر شما
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 18:49
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘????????
????????????
زنده باشید به مهر
امیر عاجلو 02 دی 1402 21:57
سلام ودرود
محمود فتحی 02 دی 1402 23:37
عرض سلام ارادت جناب عاجلو سپاس ازتوجه صادقانه نظر زیبای شما
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 18:48
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘????????
????????????
زنده باشید به مهر
سیاوش دریابار 03 دی 1402 11:18
آه از کودکی من
چقدر شیرین بود
آن همه دوستی ها
آه چقدر پاک بود
آه چقدر صفا بود
آه فقط خدا بود
سلام
امروز مهمان دفتر شعر شما بودم
لطف شما مستدام
قلمتان نویسا
عمر تان جاودان
کیوان هایلی 03 دی 1402 14:03
درودها خدمت جناب فتحی عزیز و بزرگوار
بسیار عالی و جالب
برقرار و پاینده باشید به مهر
فرامرز عبداله پور 03 دی 1402 21:04
درود زیبا ودلنشین وباملاحت سرودید داستانتان زیبا وآموزنده مثل داستانهای شاه عباس است⚘⚘⚘
⚘⚘⚘⚘
محمود فتحی 03 دی 1402 21:12
سلام دوست گرامی درود برشما ازبینش زیبایدشما ممنون
فرامرز عبداله پور 03 دی 1402 21:25
درود زیبا ودلنشین وباملاحت سرودید داستانتان زیبا وآموزنده است⚘⚘⚘
⚘⚘⚘⚘
زنده باشید به مهر
امین بیاتانی 04 دی 1402 10:07
بسیار دلنشین و آموزنده بود
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 13:24
درود وسلام
داستانهایتان آموزنده هستند
زنده باشید به مهر⚘❤????
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 13:25
درود وسلام
داستانهایتان آموزنده هستند
زنده باشید به مهر⚘❤????
محمود فتحی 04 دی 1402 13:51
سلام جناب امین بیاتانی گرنقدر عزیزازلطف شما سپاس گذارم
فرامرز عبداله پور 04 دی 1402 18:48
درود زیبا وپراحساس و دلنشین سروده اید
⚘⚘⚘⚘????????
????????????
زنده باشید به مهر