معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :

محمد ایوبی نویسنده‌ی اهوازی

محمد ایوبی، نویسنده‌ی فرمالیسم

استاد زنده‌یاد "محمد ایوبی" داستان‌نویس و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی ۱۹ دی ماه سال ۱۳۲۱ خورشیدی در اهواز است. وی دانش آموخته‌ی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی است و سال‌ها در آموزش و پرورش به تدریس پرداخته است.
ایوبی پس از چندی و به دلیل مهارت و تسلط در نویسندگی جذب تلویزیون محلی شد و در سیمای مرکز خلیج فارس (آبادان) به مدت ۲ یا سه سال برنامه‌ای در زمینه ادبیات می‌نوشت و خودش هم اجرا می‌کرد. ضمن آن برنامه تئاتر کوتاهی می‌نوشت که به اجرا در می‌آمد و بسیار مورد استقبال قرار گرفته بود تا در ۱۳۵۶ خورشیدی به تهران آمد و آن برنامه دیگر ادامه نیافت.
وی از نویسندگان نسل اول داستان‌نویسی خوزستان و از پایه‌گذاران مکتب داستان‌نویسی خوزستان بوده است.
او از اعضای قدیمی کانون نویسندگان بود و سردبیر مجله‌ی اینترنتی - ادبی خزه بود که گاه به گاه به روز می‌شود.
ایوبی در دهه هفتاد مدتی مسئول صفحه ادبی روزنامه سلام بود که مجموعه مقالات او در آن روزنامه، بعدها در قالب کتاب "جان شکر" گردآوری و منتشر شد.
ایشان در ۱۹ دی ماه ۱۳۸۸، در ۶۸ سالگی بر اثر بیماری ریوی، در بیمارستان ابن سینای تهران درگذشت و در قطعه‌ی هنرمندان بهشت‌زهرای تهران به خاک سپرده شد.


▪کتاب‌شناسی:
طیف باطل - جنوب سوخته (مجموعه داستان) - راه شیری (رمان) - پایی برای دویدن (مجموعه داستان) - مراثی بی‌پایان (مجموعه داستان) - شکفتن سنگ (مجموعه داستان) - آواز طولانی جنوب - اندوه جنوبی (رمان) - زیر چتر شیطان (رمان) - مرد نشویش همیشه - راه گراز (رمان) - صورتک‌های تسلیم - سفر تا سرطان مغول - سه‌گانه آواز طولانی جنوب - آب بازی و...


▪نمونه‌ی نوشته:
▪︎قسمت‌هایی از کتاب پایی برای دویدن:
(۱)
عشق به گمان من نام دیگر ایمان است.
(۲)
بی عشق، زیبایی هستی دلگیرت خواهد کرد.

▪︎قسمت‌هایی از کتاب مراثی‌ بی‌پایان:
(۱)
هی بچه جون، دریا به بچه‌ها دس نمی‌ده، تنش سخت میشه واسه‌ی بچه‌ها، مثل آهن، اذیت می‌کنه، مرد آب نمی‌تونه هر کسی باشه!.
(۲)
به این ترس عادت کرده او و چه قدر کثیف است که به ترس عادت کنی!.
(۳)
من تو را دعوت کرده‌ام که حرف بزنم! از کسی حرف بزنم که حالا زن تو است و زمانی دوستش داشتم و زمانی می‌شناختمش و زمانی رنگ عسلی چشم‌هایش را در نور خورشید بو می‌کردم و نگاه می‌کردم.

▪︎قسمت‌هایی از کتاب روز گراز:
(۱)
وقتی توضیح می‌دهی، حتی اگر برای خودت و توی دلت هم که باشد، سبک و راحت می‌شوی!.
(۲)
طعنه مشت نیست که بخوری، یک ساعت، دو ساعت، یک روز، دو روز حتی یک ماه، دو ماه زیر چشمت بادمجانی باشد و درد بکند، طعنه خیلی خیلی ناکار می‌کند حتی آن‌هایی که لیاقت طعنه را دارند، سخت شان است...
(۳)
چرا باید از دروغ غافل شد؟ با دروغ هر واقعه را هزار نوع می‌توانی ساخت، در صورتی که راست جز یک شکل ندارد. شکلی که مسلما توی ذوق هم می‌زند.

▪︎قسمت‌هایی از کتاب صورتک‌های تسلیم:
(۱)
به حکمتت شکر! اینا برا تمدن و چه می‌دونم بشریت چه لازم بودن؟ غیر زور گفتن و له کردن ضعیف‌تر از خود؟
(۲)
تو نیز طعمه‌ی مرگی و کاری از تو بر نمی‌آید! تا که مردمان قدر خویش نشناسند، تا که ندانند حکومتیان باید که خادم آنان باشند.



گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 57 نفر 93 بار خواندند
محمد مولوی (09 /07/ 1402)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا