تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
فروغ گودرزی

تو که باشی حالِ زمین خوب جهان خرسند است...

ادامه شعر
علی حاتمیان

+حالت خوب است؟ -سالهاست منتظر حال خوبم میان عقلی که لایعقل گشت و قلبی که مجنون صدای سکوت و بوق ممتد در گوشم و شلیک آخرین خاطره از تو تمام ...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

بادباد‌گ به هوا رفت من نگران کودکیم چشم به رفتنش دوختم...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"بهار" شروع شده ام از نگاه ها سپس در رایحه ی بادها به سمت کوه ها و با ابرها جاودانه در آمیخته ام. من بالهایم را تنها برای تو باز کرده ام و گذشته ام از دره ها، پیش آمده ام به سمت تو همچون رود بر صورت ...

ادامه شعر
فاضله هاشمی

کاش پاییز پیراهنش را عوض کند چشم انارها رنگ سبز را خوب می‌بیند فاضله هاشمی غزل

ادامه شعر
علی حاتمیان

وسط ساعت دیواری کنار شماطه ها مُردم. بیاد شب های فردا صبح بیاد سوت قطار ها مُردم. زمین از من مرا پس داد زمین کُشت و منم مُردم. بیاد آخرین نامه هایت که وصیتم بودی و من مُردم. صدای شیون از قلبت که دفنم...

ادامه شعر
محمد مولوی

پروانگی بمانید در پیله تنهایی خود  شمع ها دیگر روغنی نیستند  که در سقا خانه ها  برای مسافری  به عشقی،به‌رازی  در کنج قلب شان لانه کرده بود  برای برا آورده شدن آرزوها یشان روشن می کردن ، نیستند شعله ...

ادامه شعر
سکینه شهبازی

آرزوهای دیرینت را به قلبم گره بزن تا گل های امید شکوفه بزند خاطره ای شیرین سیزده به در شود. سیزده به درتون مبارک آوینا-شهبازی...

ادامه شعر
علی حاتمیان

روزها در گذرند و من همچنان در فکر فرو رفته ام هر روز جای دو نفر زندگی میکنم یکی تو و دیگری خودم! و میترسم از تو وقتی دیگر نیستی وقتی عاشقم نیستی برای دنیایم ناجی نبوده ای و نیستی دیگر بسراغم نیا که دی...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

دست بر سبزه بردم گره زدم آرزوی داشتنِ دستانت را...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

. " دل یک شکوفه" در حرکتم جان می دود از چند شاخه که بر بلندای آن بهار شکل می گیرد. من آنجایم که کلمات روییده اند از دل یک شکوفه، من آنجایم سر انگشت جوانه ای که هر چه می بینم، نور است. من رشته ای از ...

ادامه شعر
پرشنگ  صوفی زاده

قراراست همین امشب، دیر هنگام کلمه ها بیایند و جانم را شخم بزنند و من هم، سَرم را پر از باران کنم تا فردا، به وقتِ بهار بجای جنگ، صُلح شکوفه بزند. بهار صفر و یک...

ادامه شعر
علی حاتمیان

دوباره لاشخورها به چنگال کشیده اند پرنده ی خوشبختی مرا نیا دیگر هوایی برای تنفس نمانده است آسمان ها سنگ شده اند و سنگفرش ها نالانند راه صعود، در فرود خلاصه شده است اینجا بکارت ترانه ها سالهاست پاره گش...

ادامه شعر
سکینه شهبازی

در کوچه های قلبم خاطرات تلخ و شیرین به یاد می آورم که در خزان و بهاران بی تو گذشت در سخت ها قلبم چه تنها بود کجا بودی آخر است دنیا برای قلب تنهای من سکینه_شهبازی...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

من برای دل تو قصه را تا به آخر خواندم باورِ این قصه غصه دارم می کند...!

ادامه شعر
سکینه شهبازی

به خودم می نگرم امیدت چه ریشه های تازه ای در من دوانده است از شور مهرت شکوفه زدم در نوبهاری نو گل زیبا شدم. سکینه_شهبازی...

ادامه شعر
علی حاتمیان

جمجمه ام بچه ای را آبستن شده که عر می زند در عمق وجودم و من همان تنهای بدبختم که در جمع گم میشود برسم یا نرسم چه فرقی دارد؟ که پایان مقصدم تنهایی و دلتنگی ست و من پایانم را خواهم دید مقصد این کوچ، بدب...

ادامه شعر
علی حاتمیان

بدبختی یعنی همین زندگی بچه گانه ام یعنی من خسته از من یعنی در یک خانه محقر گم شدن یعنی تو را هر روز کمرنگ تر دیدن... بدبختی اس ام اسی بود که سند(send) نشد بدبختی قلبی بود که دیگر عاشق نشد بدبختی یعنی ...

ادامه شعر
علی حاتمیان

غریبه ات بودم گم ترین خاطره ی ممکن بی دلیل ترین سلام هر روزه و کم رنگ ترین چهره فرسوده. . . . غریبه ات هستم یادی که دیگر نیست صدایی که نیست و نخواهد بود و فراموش شده ترین صورتک ناممکن... ...

ادامه شعر
فروغ گودرزی

بر تخت خالی اتاقم رویاهایم به خواب ابدی رفته اند...!

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا